شهید حسن زاده دراعزام مرحله اول زخمی شد و س از مدتی برای مرحله دوم قصد جبهه داشت مرحوم پدر بزگوارش گفتن شکرالله
میل رفتن دارد . من به بچه های کادر بسیج سپرده بودم اگر برای اعزام مراجعه کرد او را نبرید و پرونده هم تشکیل ندهید پس از
چند روز گفتند.شکرالله با یک کمپرسی به بشرویه رفته ماهم فوری برای بدرقه رفتیم او می گفت دلم حاضر به ماندن نمی شود و رفت
از جبهه برایم نامه نوشت که گویا پدرم قدری از شما نگرانند واگر خواستی یکروز وصیت نامه مرا بخوانی نزدیکی ایشان نایستی
....روزی که قرار بود کار تشیع جنازه انجام شود همه کارها را ردیف کردیم نزدیکی های غروب با اقای محمد حسین غنایی برای
اطلاع رسانی به منطقه هنویه می رفتیم پدر شهید حسن زاده را دیدیم مشغول چرای گو سفندان خود بودند .از ماشی پیاده شده احوال
پرسی کردیم .گفتند از شکر الله چه خبر گفتیم قرار است فردا بیاید ایشان فر مودند شکرالله می اید یا او را می اورند. اخرای شب که
برای اطلاع رسانی به خانه رفتیم و موضوع را مطرح کردیم ایشان فرمودند من همان عصر که شما را دیدم ازشهادت شکر الله
باخبر شدم. ....یاد شهید حسن زاده وپدر بزرگوارش گرامی باد.......
نویسنده:حاج حسن نیازی