هرگز گمان مبرآنها که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند، بلکه زنده اند نزد پروردگارشان و روزی داده میشوند
شهید علیجان مرادی:در 13 خرداد ماه سال 1329 هجری شمسی در خانوادهای زحمتکش و متدین در روستای نیگنان بخش بشرویه از توابع شهرستان فردوس طفلی پا به عرصهی وجود نهاد که بعدها جهادگری شد پرکار و فداکار در تمامی عرصهها با نهایت خلوص کاری انسان وارستهای گردید که از همه چیز دست شست و به خدا پیوست.
عشق و علاقهی پدر مادرش به ائمه اطهار باعث گردید که نامش را علیجان بگذارند و با نام علی او را پرورش دهند. بعد از سپری کردن دوران کودکی به علت عدم کفاف درآمد، زادگاهش را ترک کرد و همراه خانواده عازم معادن اطراف بخش دستگردان گردید. پدرش در شرکت میناکان در معدن گِرّدبه عنوان کارگر ساده استخدام شد ولی علیجان و مادرش و سایر افراد خانواده در روستای جعفرآباد دستگردان ساکن شدند. بعد که پدرش به معدن آبزکوه منتقل شد لاجرم محل زندگی علیجان و همهی افراد خانوادهی او با هم در آن معدن سکنی شد. با رسیدن به سن تحصیل راهی دبستان شد تا کلاس ششم نظام قدیم در دبستان معدن آبزکوه تحصیلات خود را ادامه داد ولی بعد از آن به دلیل عدم تمکن مالی خانواده مجبور به ترک تحصیل شد و در همان معدن به عنوان همکار بهداشتیار معدن مشغول به کار گردید اما بعد از مدتی کار در معدن برای کسب کاری بهتر روانهی تهران شد در یک شرکت خدماتی، کاری در خور خویش پیدا و مشغول گردید.
وقت سربازیاش فرا رسید. به دلیل کهولت سن پدرش کفیل پدر از خدمت سربازی معاف شد. مبارزات آشکار علیجان همزمان با ملت ایران از سال 1356 بعد از شهادت آقا مصطفی خمینی شروع شد و دیری نپایید که شبها دور از چشـم سربازان دستهجاتی را در محلهی خـود که آن زمان در اسلامشهـر ( شادشهر سابق ) زنـدگی میکرد تشکیل و به شعار دادن علیه رژیم میپرداخت.
شبها بر روی بام خانه میرفت صدای تکبیرش بلند بود در همهی تظاهرات علیه شـاه شرکت داشت. او عاشق امام بود آنچه را که امـام فرموده بود شرعـاً بر خود واجب میدانست به آن عمل میکرد. او در راستای تبعیت از امام پس از پیروزی انقلاب اسلامی تمام رفاه آسایش شهری را رها نمود با توجه به فرمان امام که فرمود روستاهای ما الان نیاز به یاری دارد باید تمام اقشار به فریاد روستاییان برسند در آبادانی روستاها بکوشند. به فرمان امام 1 لبیک گفت.
کار در کارخانهای را که حالا دیگر مسئول قسمتی از آن بود ترک کرد برای خدمت به مردم روستایی عازم شهرستان طبس در بخش دستگردان گردید در جهاد سازندگی داوطلبانه مشغول به خدمت شد با حقوق کم بدون این که شکوه و گلایهای داشته باشد عاشقانه و صادقانه در معیت دیگر عزیزان جهادی به مدد روستاییان محروم شتافت.
در اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 عازم جبهه گردید حضور خودش را برای بار دوم و سوم در سالهای 62 و63 از طریق جهادسازندگی در جبهه ادامه داد سرانجام آخرین سفر خود را در سال 1364 از بسیج آغاز کرد.
سفری آگاهانه و عاشقانه به نحوی که تمامی دوستان و آشنایان نقل میکنند هرگز علیجان را آنقدر خوشحال ندیده بودند گویا الهامی شده بود میدانست در این سفر چه خواهد شد که در آخرین لحظات مراسم تودیع سر بر آغوش پدر خانمش گذاشت فرمود عموجان حلالم کنید که در این سفر بازگشتی نیست.
او رفت در گردان فلق لشکر 21 امام رضا (ع) به عنوان امدادگر در عملیات والفجر 8 شرکت کرد و بعد در تاریخ 22/11/64 مفقودالاثر شد پس از 12 سال گروه تفحص در منطقه عملیاتی بقایایی از پیکر پاک آن شهید سرافراز را پیدا کرده و پس از انتقال به شهرستان طبس بخش دستگردان و تشییع جنازهی باشکوه در گلزار شهدای شهر عشقآباد به خاک سپرده شد .
جوانان عزیز سنگرهای مدارس را رها نکنید که تمام بدبختیها از بیسوادی ملتها استعمارگران بر ما حکمفرما میشوند . قدر شهدا را بدانید چون شهدا مهمترین کالای خود را تقدیم انقلاب نمودند ای مردم شما با خودتان فکر کنید برای انقلاب چه کردید.