نیگنان دیارکهن

نظر

..اولین خاطره را ازبسیجیان سلحشور اغاز می کنیم..دربین سال های شصت تاشصت وچهار.گروهی ازمعلمین.دانش اموزان.ودانشجویان بسیجی .صبح ها وبعد ازظهرها برای کمک به مردم.به درو میرفتیم.خبر اوردند یکی ازکشاورزان روستای بندان گندم های وی در صحرا مانده ودرو نشده از محل رباط که ان موقع پایگاه بسیج شهید ریاضی بود دریک روز گرم تیرماه عازم روستای مذکور شدیم ودریک حرکت بسیجی گندم ها درو وخرمن شد تشنگی برافراد مخصوصا نوجوانان فشار اورده بود.پیشنهاد شد تابرای نوشیدن اب بداخل روستا برویم واز اب انبار اب بخوریم که بسیجیان فریاد بر اوردند. اگر بداخل روستا برویم ومردم مارا ببینند ثواب ان از بین خواهد رفت لذا همگی تشنه و با پای پیاده به پایگاه بسج نیگنان برگشتیم....روح شهید این سفر شهید حسن زاده شاد باد..تاهفته ای دیگر و خاطره ای دیگر منتظر بمانید. انشاا...