نیگنان دیارکهن

روزی که از دیار غربت پرستوهای غریب عزم بازگشت کردند

خاطرات اسارت به قلم آزاده عزیز وسروقامتمان حاج علیرضا عباسی

  بیست وچهارم مردادماه سال شصت ونه حدود ساعت 9 صبح بعد از آمار صبحگاهی ناگهان رادیو عراق برنامه های عادی خودرا قطع کرد .اطلاعیه

: (بزودی اطلاعیه مهمی در باره جنگ پخش خواهد شد .)بلندگوهای درون اردوگاه گوش فلک را کر می کرد.رادیو عراق شروع به پخش موسیقی وجشن وپای کوبی کردو هرده دقیقه یک بار با زبان عربی همان جمله را تکرار می کردهمان جمله را تکرار می کرد.

 

>همه در بحت هیرت " چه خبر شده ... ، شاید دوباره به ایران حمله شده ....،شاید صدام خیره سر دو باره دیوانگی کرده ووو... از این دلشوریها ". تاساعت 2 بعد از ظهر اطلاعیه را تکرار کرد . چه حال و هوایی بود ... خدایا چه شده ...مضطرب بودیم از سربازان عراقی می پرسیدیم چه خبره آنها هم بی اطلاع بودند.تا اینکه ساعت 2 بعد از ظهر فراررسید اطلاعیه : صدام رهبر عراق قطع نامه 598 شورای امنیت را پذیرفت وبرای صدق نیت عقب نشینی نیروها به مرزهای بین المللی و بندسه قطع نامه که آزادی اسراء طرفین است همزمان اجراء خواهد شد وبرای حسن نیت از 26 مرداد اولین گروه به ایران بر خواهند گشت . روز بعد گروه صلیب سرخ وارد اردوگاه شدند شروع به ثبت نام اسراء کردند . باور این امر خیلی سخت بود بعد از سالها زجر و شکنجه، دوری از وطن وخانواده باید به ایران اسلامی برگردیم .آنطور که صدام را می شناختیم آزادی اسراء یک معجزه بود عراقیها خیلی خوشحال بودند انگار که آنها آزاد شدند وواقعیت هم همین بود چون آنها ازدست ما آزاد شدند و در طول مدت اسارت هرچه کردند مازیر بار زور آنها نرفتیم .اسراء همه خون سرد و مثل همیشه به کاروبرنامه های خود ادامه می دادند . بالاخره تبادل اسرا شروع شد .گروه ما عصر روز 28 مرداد از موصل با قطار به طرف بغداد حرکت وصبح روز 29 مرداد از بغداد به سمت مرز خسروی واقع در قصرشیرین وحدود ساعت 11 به مرز رسیدیم تاساعت 2 کار تیادل انجام شدومادر عین ناباوری وارد مرزجمهوری اسلامی شدیم .چه شور وحالی بود،خدایا خوابیم یا بیدار... مردم با شورحا ل کم نظیر به استقبال فرزندان خود آمده بودند از قصرشیرین تا کرمانشاه مردم کنار جاده صف بودند شب به کرمانشاه رسیدیم واز آنجا باهواپیما عازم اصفهان وسه روز درقرنطینه بودیم از آنجا به مشهد مقدس وسوم شهریور با استقبال پر شور وکم نظیروارد فردوس ، بشرویه ،نیگنان شدم. یادش بخیر ،طاق نصرت نیگنان ،ده سفید ،بندان ،ریگو، پارچه نوشته ها،گوسفند قربانی کردن ها از همه مهمتر در هوای گرم از صبح مردم از نیگنان تا بشرویه کنار جاده منتظر بودند .استقبال از بنده حقیر بهترین خاطره شیرین دوران زندگیم بود وتلخی اسارت با ابراز لطف ومحبت همشهریها به شهدعسل تبدیل وبه کامهمه ما شیرین شد عکسها وتصاویر ازاین به بعد گویای مدعا هستند و حقیر شرمند لطف ومحبت همه دوستان،اقوام وهمشهریها تا قیام قیامت هستم وهیچ وقت فراموش نخواهم کرد.

در اسارت همیشه من بیاد شما بودم

کربلا که بردنم آنجا دعاگوی شمابودم

روزی که آزاد گشتم بروی شانهای شما

آرزو می کردم ای کاش خاک پای شمابودم.