• وبلاگ : نيگنان ديارکهن
  • يادداشت : هفته بسيج
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نيازي 
    (خاطره اي از شهيد مرادي براي شادي روحش صلوات) ....شبي که قرار بود فرداي انروز پيکر پاک شهد مرادي تشيع شود.اخراي شب براي مطلع کردن خانواده به روستاي ريگو رفتيم همه خواب بودند. درب خانه عمه شهيد را زديم شوهر عمه ايشان بيدار شدند و قدري نشستيم تا قضيه را با ايشان درميان گزاريم در همين حال عمه شهيد هم بيدار شدند تا ما را ديدند شک کرده و از شدت ناراحتي غش کردند .به هر طور بود ايشان را ارام کرديم وباهم به خانه پدر شهيد رفتيم پدر محترم شهيد مدتي بود از سفر مکه بر گشته و به شدت مريض بودند بطوريکه از شدت تب مي سوختند. از طريق عمه شان ان ها راهم خبردار کرديم .شب سختي بو تا صبح نشستيم نزديکيهاي صبح بود براي تشيع جنازه همگي عازم شهرستان فردوس شديم