• وبلاگ : نيگنان ديارکهن
  • يادداشت : سيزدهمين روز ماه رمضان افطاري روستاي غني اباد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شهرام 
    سلام جناب ميرزا کاشکي مطلب و از بالا به پايين ميذاشتين
    + شهرام 
    خلاصه؛تنها راه برون رفت از اين موضوع مخصوصا در شهرهاي بزرگ ..ساخت بنا و اماکني است که اين جمعيت پراکنده و غريب از هم را دور هم جمع کند و يک خانواده کند...به عنوان مثال ميشود ساخت حسينيه موجود در فولادشهر را نام برد که عملا ارتباطات را افزايش داده و مردم در امور مذهبي هم موثر از هم بوده و ديانت و تبليغ دين و صله رحم راافزايش داده و خود مردم هم گواه خواهند بود که جمع شدن در زيره اين سقف واقعا باعث برکاتي شده که به تنهايي نمي شود ايجاد کرد..جمعيت يکي ازبازو هاي موثر دين است که بدون ايجاد آن حرف زدن بيهوده است .شکل دادن و ايجاد اين جمعيت از طرق مختلف و راههاي مختلفي امکان پذير است که در صورت صلاحديد مدير محترم وبلاگ عرض خواهم کرد از حوصله و صبرتان ممنونم
    + شهرام 
    مطمنن وجود مشکلات اقتصادي تاثير بسزايي در کاهش جمعيت داشته است واز طرفي صله رحم نيز کاهش زيادي در شهرهاي بزرگ دارد..و اين امر باعث مي شود که جمع بودن و ايجاد ارتباط روحي و فکري کاهش پيدا مي کند..برگزاري چنين مراسمي در بين يک محله و قوم شهر و روستا تنها راه استفاده درست از بحث تاثير جمعيت در ايجاد يک موج مثبت و برون گرا دارد...جايي که همه با يک حس دروني مثبت و عالي و پاک باعث ايجاد موجي مي شوند که همه را يکسو و همسو به سمتي مي برد که صدها کتاب و منبري چنين توانايي ندارد..و خيلي ها در همين سير راه درست را يافته اند و متحول شده اند.کودکان ناخوداگاه فراگرفتند و بزرگان شايد ناخواسته الگو شدندو کار بسيار مثبتي است که بايد ادامه دار باشد حتي اگر غذاي خودشان را سره همين سفرها بياورند و باهم بخورند ...
    + شهرام 
    تاثير جمعيت خانواده ها در دينداري مردم؛ديرزماني بر سر سفر ه ها جمعيتي مي نشست پدر و مادر و چند تا بچه قدو نيم قد ؛سن بلوغ يا کودکاني که از ذوق اين ماه بيدار مي شدند و به قول گفتني روزه کله گنجشکي ميگرفتند...افطار همه سره سفره مينشستيم و منتظر ربنا بوديم ...از همديگر الگو ميگرفتيم و متاثر از هم بوديم..جمعيت به نوبه خود محرکي بود براي تبليغ دين..زمان گذشت.و خانواده ها کوچک و کوچکتر شد ..همه از شهر ها و روستاهها کوچ کردند و رفتند شهر هاي مختلف و بزرگتر...ديگر شايد پدر و مادري و برادر و خواهري سر سفره نبود ...همه تنها و يک خانواده دو نفري ...که اگر يک نفر عذري داشته باشد تنها ي تنها...که ديگر صفاي قديم را ندارد اگر چه بهانه نمي شود ولي قابل لمس است و وجود يک مشکل ريشه دار که به آرامي در تار پود زندگي مردم ريشه دوانده شده است...
    + شهرام 
    انشاا.... اين سادگي طعام هميشه تو زندگي هممون باشه ..از قبلش در اين ماه پس اندازي بشه که آخره ما کمک کنيم به مستمندان ....نه اينکه زباله شهرهايمان افزايش هم پيدا کند..و هزينه زندگيمون نه تنها کمتر نشود بلکه افزايش هم داشته باشد ....انشاا....