فکر ميکنم دزده کفن از کسي مي دزده و طرف رو ميزنه تا حدي که بگه من راضييم که زير ضربات چوب مي ميره

سلام.
مادر از پسر کفن حلال خواسته. بعد پسر هم راهي سفر شده و وقتي براي خريد کفن ميره صاحب کفن را اونقدر کتک ميزنه تا هي بگه : حلاله حلال... وردار برو:)

سلام مردي روانه دزدي بود روزي از مادرش سوال ميکنه من ميروم سفر بگو چي برات بيارم مادرش گفت کفني برام بيار ولي به شرطي که صاحبش را راضي کني به هر چه بگويد بعد از چند وقت برايش يک کفن آورد از او پرسيد مادر پيرش که صاحبش را راضي کردي گفت ايندفعه ناراحت مباش صاحبش را راضي کردم پير زن چون ازمال حرام ميترسيد تا دم مرگش هي ميگفت حلال است در واقع مادرش ميخواست به فرزندش بفهماند که دنبال مال حرام نبايد رفت

مردي مي خواست دزدي برود به مادرش گفت مادر چه مي خواهي برايت بياورم مادرش گفت يک کفن بياور ولي صاحبش راضي باشد پسرش رفت وقتي برگشت برايش يک کفن اورد مادرش گفت ايا اين کفن صاحبش راضي است پسرش گفت بلي انقدر پيره زن را کتک زدم تاراضي شود که تا دم مرگ صداي حلال حلالش به اسمان مي رفت حالا جايزه رو کي ميدين

با سلام از وبلاگ زيبايي که داري ن فکر ميکنم اقا دزده ميره دزدي واسه مادرش يه کفن دزدي مياره که خوشحالش کنه

سلام خيلي سخته بابا واسه همينه که ميگن نابغه است ولي فکر ميکنم بايد اقا دزده ميره دزدي يه کفن دزدي مياره برا مادرش

سلام فکر کنم اقا دزدي ميکرده و مادرش کفن دزدي مي خواسته که راضي باشه